- پلیدی کردن
- ریدن ریستن تغوط غایط کردن
معنی پلیدی کردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آلوده و ناپاک کردن نجس کردن چرک کردن شوخگن کردن
Acidify
подкислять
ansäuern
підкислювати
zakwaszać
acidificar
acidificare
acidificar
acidifier
verzuren
ทำให้เป็นกรด
mengasamkan
أريستوقراطيٌّ
अम्लित करना
להחמיץ
asidik hale getirmek
asidiisha
অ্যাসিডিক করা
تیزابیت پیدا کرنا
آشکار کردن هویدا کردن ظاهر کردن ابراز و اظهار کردن شرح انصراح
چابکی کردن زرنگی کردن، شتاب کردن عجله کردن
ظاهر کردن واضح کردن آشکار ساختنهویدا کردن جلوه گر ساختن اظهار ابانه: و پیدا کرد که چگونه است آن نفس را، شرح دادن بیان کردن: و پیدا کردیم اندر وی صفت زمین، ممیز ساختن ممتاز کردن مشخص کردن، یافتن (گشمده را) مقابل گم کردن: اگر زن آبستن در کوچه سنجاق پیدا بکند بچه اش دختر میشود و اگر سوزن پیدا بکند پسر میشودخ. یا بچه پیدا کردن، بچه ای بوجود آوردن، یا بر کسی پیدا کردن (پیدا ناکردن)، بروی او آوردن (نیاوردن) : و شنیدی حال خاقانی که چونست ولی بر خویشتن پیدا نکردی. (خاقانی) یا پیدا شدن خود را. خود را نشان دادن خود را آشکار کردن: پس سوگند داد که اگر مسلمانی درین جمع هست بحرمت محمد بن عبد الله که خود را پیدا کند
راه پیران رفتنهمچون سال خوردگان رفتار کردن: وای زان طفلان که پیری میکند لنگ مورانند و میری میکنند. (مثنوی)
سبقت گرفتن پیش افتادن پیشی گرفتن: هر آن کس که در کار پیشی کند بکوشد که آهنگ بیشی کند. (شا. بخ 2375: 8)
پیش افتادن، جلو افتادن، پیشی گرفتن
یافتن، جستن، آشکار کردن، نمایان ساختن، برای مثال تو پیدا مکن راز دل بر کسی / که او خود نگوید بر هر خسی (سعدی۱ - ۱۵۴)